- کام دادن
- کام بخشیدن: (سر زلف بتان میداد کامم ولی روی پریشانی سیاهست) (میر برهان ابر قوهی)
معنی کام دادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسم گذاشتن تسمیه، بنام خواندن، نامزدکردن، مشهور کردن معروف ساختن، بمقام ومنصب رساندن: نیاکانت را همچنان نام داد بهر جای بر دشمنان کام داد
قرض دادن
اجازه دادن
پراکنده ساختن
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
تسکین دادن تسلی دادن، ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت، اطمینان دادن مطمئن ساختن، مسکن دادن منزل دادن
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
پس دادن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
پیاله دادن، سواری دادن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
آماده کردن، ساز پرداختن
عرض سلاح و سامان لشکر
قبض روح شدن، جان سپردن
شکاف دادن دریدن، پاره کردن
فرمان دادن
داد کردن، عدل، انصاف
نوبت دادن
حرکت دادن جنبیدن، حرکت دادن جنبیدن
پیغام فرستادنپیغام کردن پیام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن ادا رسالت نمودن پیغام گزاردن: بر قیصر آمد پیامش داد بپیچید بیمایه قیصر ز داد. (شا. بخ 2335: 8)
فتیله کردن، پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف
انحنا پیدا کردن: دیوار شکم دارد
شکاف دادن، دراندن، پاره کردن
آموختن کاری به کسی، تعلیم دادن، یادآوری کردن
پیچ و خم دادن رشته، ریسمان، زلف و امثال آن ها
کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن
به داد کسی رسیدن و حکم به عدل و داد کردن، کنایه از چنان که سزاوار است رفتار کردن، کنایه از چنان که شاید و باید کاری انجام دادن
میوه دادن درخت، بر دادن، گل دادن گیاه، در کشاورزی کود دادن به زمین
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن
در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه، پراکنده کردن
ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن
در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
کسی را به عنوان ضامن معرفی کردن